۱- درود
۲- یکوقتهایی دلم برای خوانندگان ثابت وبلاگهای قبلیام تنگ میشود. برای آن جنگ و جدلها بر سر اول شدن در نظرات!!! یکوقتهایی همین که مطلبی میگذاشتم بیش از ده نظر در همان پنج دقیقه اول سرازیر کامنتدانی وبلاگ میشد! روزگاری داشتیم دو، سه سال پیش!
البته این را گفتم نه محض منم منم کردن و اینها! بحثم چیز دیگریست!
قدیمها یک سری وبلاگ را لینک میکردم و ب اجبار میرفتم و بهشان سر میزدم تنها محض اینکه آمده بودند ب وبلاگم و نظر گذاشته بودند و لینک کرده بودند؛ یا میرفتم وبلاگشان بخاطر آمدن آنها ب وبلاگم! یعنی یک جورهایی معاملهای بود رابطهام با برخی وبلاگها! یک سری وبلاگها که مطلب درست و حسابی هم نمینوشتند و تنها بخاطر همان که گفتم مجبور بودم تحملشان کن.
اما چند وقتیست رویهام را تغییر دادهام! بیشتر اوقات در فیسبوک هستم! وبلاگهایی که نمیخواهم بخوانم و خوشم نمیآید را از لینکهایم حذف کردهام! یک سری وبلاگ جدید ب لینکهایم اضافه میکنم! تنها وبلاگهایی میروم و نظر میگذارم که بخواهم مطالبشان را دنبال کنم و اصلن برایم اهمیتی ندارد که آنها هم بیایند. یعنی دیگر دیدگاهم معاملهای نیست ب وبلاگ گردی!
همین خوانندگانی که دارم و میآیند و میخوانند و نظر میدهند را از صمیم قلب دوست دارم. زیرا میشناسمشان و دست نوشتههایشان را همیشه میخوانم.
۳- هنوز هم بر سر همان نظریهی سال قبل خودم که در وبلاگهای قبلیام آن را گوش زد کردم هستم! وبلاگ نویس تعهد دارد! این را فراموش نکردهام!!!
۴- یک حرفهایی دلم میخواست بزنم! نمیشود! نمیگذارند!!! نمیتوانم...
۵- سر و سامان میدهم وبلاگ را...
۶- گودریام درست شد! لینکهای جدید اضافه شدند! خیلیها حذف شدند! آنهایی که حذف شدند دلشان خواست بیایند اینجا اما بدانند مطالبشان را نمیپسندیدم که دنبال نمیکنمشان دیگر! میل با خودشان است! هرچه لینک باقی ماند یعنی میخوانمشان!
۷- بدرود
سلام دوست عزیزم.

کامنتت رو خوندم خیلی خوشحال شدم که انقدر نوشته هام رو دوست داشتی.
با این پستت هم 100% موافقم.
منم عین تو شدم.
من بهتون تبریک میگم...
متشکرم... لطف دارید
حالا من جزو کدوماش بودم آیا؟
مرسی که اومدی وبم.
نوشتنم چه فرقی کرده؟ خوب شده یا بد؟
کدومها از چی؟!
میام وبت میگم.
سلام
مرسی از نقد منصفانه ات اصن هم ناراحت نشدم از حرفت
باید بگم خود من هم این نوشته ام رو خیلی سطح بالا تصور نمی کردم نمیدونم چرا انقد خواننده هام استقبال کردن
این نظر مثلا خصوصی است !!
جنبه ی بالات و احترام ب نظر مخاطبت رو تحسین میکنم پسر... آفرین!
آره خوندن نوشته هات توسط این جور خوانندگان لذت بیشتری نصیب آدم می کنه...ولی در اوایل وبلاک نویسی نیست آدم جاهله گاهی این جور می شه که به همه سر می زنه و همه جور آدمی رو هم ادد می کنه...یه چیز دیگه هم هست...یه سری از آدمهای وبلاگی هستن در زندگانی که خودشون قابل توجه تر از وبلاگشون هستن...یعنی شخصیت خودشون رو بیشتر از نوشته هاشون دوست داری و برای همین هم می مونن توی لیست
دقیقن این موضوع رو تجربه کردم. این شخصیت رو من بیشتر از حتی نوشته می پسندم. ی سری وبلاگ نویس ها هستن که شخصیت جالبی دارم هرچند نوشته هاشون قوی نباشه اما آدمو ی جورهایی قلقلک میکنه واسه خوندن مطالبشون!
نمیدونم شراگیم رو میشناسید؟
وای که چقدر حس مفید یودن بهم دست داد لینکاتو دیدم
این شکلکا چرا بوس ندارن ؟ :)) :* رمز رو خصوصی گذاشتم :)
مگه تاحالا حس مضر بودن داشتید؟!
استغفرالله... همشیره بوس نفرستید. عیال ما میاد اینجا رو میخونه ژوست سرمو میکنه! :))
:.
متشکرم. اومدم خوندنم مطلبتون رو
اولا که مرسی که تو این بهبهه من رو اضافه کردی به لیستت
بعدش هم مگه اینکه چند نفر می آن و با هم می خوان که اول بشن "منم منم" محسوب می شه؟
در کل به نظرم بهترین کارو کردی و هر بلاگ نویسی باید همینکار رو بکنه تا یک سری صفحه ی اضافی محدود بشن!!
اولن ما مخلصیم. شوما رو از خیلی قبل تر و وبلاگهای قبلیم میشناسم.
بعدشم اینو گفتم که دست پیش رو گرفته باشم...
ب همین خاطر این کارو کردم!
ما نیز ۴ تا وبلاگ داشتین ولی با عرض پوزش ریدن تو هر ۴ تاش و ما مانده ایم و این یکی!!!
من احساسم اینه که تورو میشناسم....مخاطب وبلاگهای دیگه ات بودم......حالا شک دارم.....................
والا وبلاگ های قبلی رو بی خیال... ب بایگانی منتقل شدن اونا...
اینا رو دریاب... حالی خوش باش دادا
واقعا درستش هم همینه. آدم باید وبلاگی رو بخونه که دوستش داره و شاید احساس میکنه که چیزی بهش اضافه میشه با خوندن مطالبش. یا هر احساس مثبت دیگه ای.
مورد 4 رو بگو
ب همین خاطر این کارو کردم.
مورد چهار هم ی سری احساساته و ی سری مسائل شخصی که متاسفانه فضا مساعد نیست واسه نوشتنش! وبلاگ موش داره!
شراگیم.نت رو اگه می گی تا دوسال پیش مرتب مب خوندمش ولی به صورت خواننده خاموش...واقعنی نمی شناسمش فقط وبلاگش رو می خوندم
همون! گاهی و شاید اکثر مواقع بی پرده مینوشت و گاهی بی اخلاق! اما شخصیت جالبی داشت. کاملن جالب. آدمو حریص میکرد مطلب بعدیشو بخونه!
من هنوزم میخونمش اگه بنویسه!
:.
البته این ی مثال بود. ی مثال معمولی. خیلی وبلاگ نویس دیگه هستن که شخصیتشون باعث میشه در کنار مطالب قویشون بیشتر ب چشم بیان. نمونه اش خوده شما.
اااا به به پس منم دوس داری دیگه


ااااااااااا... مگه اسم شوما تو لیست باقی موند! اشتباه شده! باید برم پاکش کنم!
وااااااای :)))))) من تا الان فک می کردم شما خانومی به خدا
یا خدااااااااااااااا!!!!!
نه خودم فکر میکنم یادم میاد
قبل از فکر ب من بگید چرا ب جای ملکه70 آدرست رو زدی ملکه40؟!!
یهو 50سالت شد؟! :))
ااااااااااااااا جدی زدم malake40؟ چه باحال.
کار به سختی. بابام به زور میخواد منو ببره پیش خودش که ما مستقل شیم.
حالا چند روز آینده رو میپیچونم.
والا!
ایشالا آینده روشن باشه!