غـ ِـیـ ِـر مـُ ـ ـجـ ـ ـ ـاز

اینجا، همه چیز، غیـــــر ِمُجاز است!!!

غـ ِـیـ ِـر مـُ ـ ـجـ ـ ـ ـاز

اینجا، همه چیز، غیـــــر ِمُجاز است!!!

یادداشت -۱۵- کشف شدن!

۱-    درود
۲-    دور و برت میچرخند. آدمها را میگویم. مانند یک سرزمین ناشناخته میمانی برایشان. میخواهند کشفت کنند و لذتش را ببرند. میگردند و تمام سوراخ سنبه های روحت، فکرت و جسمت را واکاوی میکنند. ب فکرت سیخونک میزنند تا ببینند ب چه فکر میکنی و چه چیزهایی را دوست داری! برای نزدیک تر شدن ب درونت دلخواهشان را دلخواه تو میکنند. با تو راه می آیند چون ناشناخته ای و در پی کشفت هستند. وانمود میکنند مثل تو فکر میکنند و رفتارشان ب تو شباهت دارد. از احساسشان نسبت ب تو میگویند. اینکه با دیگران برایشان فرق داری و دوستت دارند. اما مبادا پرچم فتح گردید را توی دلت با دستان خودت برپا کنی! همینکه بعداز دوستت دارمشان، من هم همینطوری بگویی یا فجیع تر از آن، من بیشتری بگویی دیگر تمام است. خودت را هلاک کرده ای!
دیگر نه آن آدم آدم سابق میشود برایت نه آن رابطه، رابطه! سیخونک ب فکرت تبدیل ب سیخونک و سیخ ب قلبت میشود. تکه پاره میکنند روح و احساست را...
رسم این روزهاست. نمی خواهم بگویم همه این چنینند اما اکثریتی ب این اپیدمی ِ کشف ِ انسان ها و دور انداختنشان پس از رسیدن ب لذت ِ کشف، دچارند... دچار یعنی احمق... نه عاشق!
۳-    این موضوع با آن لذت کشف ناشناخته ها که گفتم متفاوت است. فلسفه ای دارند هرکدام برای خودشان. خلط مبحث نشود لطفن!!!
۴-    این نوشته را در اتوبوس وقتی در راه ملایر بودم٬ نوشتم! میبینید چقدر ب فکر وبلاگم؟! :دی
باز هم اگر اینترنت پیدا کنم می آیم و می نویسم. تازه یک داستان تازه را هم حامله ام!! :پی

۵-    بدرود

یادداشت -14- لذت ِ کشف ِ ناشناخته ها!

۱- درود

۲- همیشه ورود ب محیط جدید و ناشناخته برایم لذت بخش است. یعنی وقتی میروم یک جایی که تا بحال نبوده و مینشینم (یا می ایستم :دی) و آدمها و رفتارشان و یا حتا اجسام و کاربردشان را تجزیه و تحلیل میکنم٬ لذت میبرم. نمیدانم چندتای شما دوست دارید ناشناخته ها را کشف کنید و چندتایتان از شناخته شده ها لذت میبرید اما خودم را میدانم که چندان از دومی خوشم نمی‌آید. یعنی یک جایی یا یک کاری و شاید هم یک کسی، تا بکر است و دست نخورده (برای خودم) لذت بخش است. پس از آن تکراری میشود و بی روح!!
ب همین دلیل ِ لذت ِ کشف ِ ناشناخته ها٬ دارم میروم ملایر! برای حدودن یک ماه! از خوزستان و هوای گرم و گرد و غباری‌اش دل میکنم و پذیرای هوای یحتمل مطبوع ملایر میشوم!

نمیدانم چه میشود و چه چیز در انتظارم است اما امیدوارم هرچه پیش آید، خوش آید...


اگر اینترنت دم دستم بود که طبق روال این مدت با قدرت ب کارم در وبلاگ و فیس بوک ادامه میدهم. اگر نبود، مرا حلال کنید تا آخر ماه رمضان!! تنها و تنها حلال کنید، نه فراموش...

برمیــــــــگردم...

یادداشت -۱۳- کش‌سانان!!!

۱-درود

۲- دیروز و امروز به چندوبلاگ رفتم و فکرم به موضوعی مشغول شد! دوری مردان از زنان!

یکی از وبلاگ‌نویسان دختر از بازگشت دوست پسرش پس از مدت‌ها نوشته بود و یکی از جنوس مذکر نوشته‌ای در باب خستگی‌اش از روابط دو نفره و تمایلش به جدایی و نویسنده‌ای دیگر از ناراحتی‌اش بابت سردی و دوری شوهرش!

مطالب گوناگونی را در اینترنت سرچ کردم و اگر بخواهم بصورت سرهم‌‌بندی شده خدمتتان عرض کنم باید بگویم این یک اصل روانشناختیست! مردان موجوداتی "کش‌سان" هستند. یعنی رفتارشان مانند کش است. کش تنبانتان را در نظر بگیرید! آنرا تا می‌نوانید بکشید سپس رهایش کنید. با قدرت هرچه تمام تر برمی‌گردد!
مردها هم همین‌طور هستند. در روابطشان با دیگران و ب خصوص، ب خصوص با همسرشان یا دوست دخترشان یا هرچیز دیگری که شما اسمش را می‌خواهید بگذارید ب همین شکل رفتار می‌کنند. حتی اگر ب موجود مقابلشان اعتماد کامل داشته باشند و بی‌نهایت دوستش داشته باشند و زیباترین لحظات را با او سپری کنند، یک مرتبه عقب می‌کشند. فاصله می‌گیرند و دور می‌شوند.
این مورد واقعن نیاز مردان است. نیاز مردان به برگرداندن حس استقلال‌طلبی و یا همان خودمختاری به درونشان!
وقتی ب طور کامل دور شدند و احساساتشان ب حالت عادی‌اش برگشت با قدرت بیشتری برمی‌گردند و دوباره و بیشتر از قبل رابطه را از سر می‌گیرند.
اما این موارد زمانی مشکل ساز می‌شود که زنان مردان را درک نمی‌کنند و رفتارش یا همان دلیل دوری‌اش را متوجه نمی‌شوند.
آنچه که من در اطراف خودم دیده‌ام، دلیل ِ زنان از دوری، درک نشدن احساساتشان یا آزار دیدن در رابطه‌ای و یا رفتار اشتباه طرف مقابلشان است!
می‌خواهم بگویم باید این موضوع را درک کنیم که زنان و مردان و احساسات و نیازهای درونیشان متفاوتند و نباید ب راحتی در مورد رفتار طرف مقابلمان با درک خودمان قضاوت کنیم.
شما جنوس مونث؛ ب جای اینکه دوست پسرتان را سرزنش کنید که تو دیگر دوستم نداری که مرا مدتی رها کردی و یا نالیدن از اینکه چرا مدتی است شوهرم ب من توجه نمی‌کند، مدتی ب آنها زمان بدهید. خودشان برمی‌گردند ب حالت سابق! حتی با انرژی بیشتر...

۳- روانشناس نیستم! جمع بندی تحقیقاتم را نوشتم. از نظرات و تجربیات ِ شما ب طور کامل استقبال میکنم

۴- بدورد

یادداشت -۱۲- اعتراف!

۱- درود

۲- یک‌وقت‌هایی دلم برای خوانندگان ثابت وبلاگ‌های قبلی‌ام تنگ می‌شود. برای آن جنگ و جدل‌ها بر سر اول شدن در نظرات!!! یک‌وقت‌هایی همین که مطلبی می‌گذاشتم بیش از ده نظر در همان پنج دقیقه اول سرازیر کامنت‌دانی وبلاگ می‌شد! روزگاری داشتیم دو، سه سال پیش!

البته این را گفتم نه محض منم منم کردن و این‌ها! بحثم چیز دیگریست!

قدیم‌ها یک سری وبلاگ را لینک می‌کردم و ب اجبار می‌رفتم و بهشان سر می‌زدم تنها محض اینکه آمده بودند ب وبلاگم و نظر گذاشته بودند و لینک کرده بودند؛ یا می‌رفتم وبلاگشان بخاطر آمدن آنها ب وبلاگم! یعنی یک جورهایی معامله‌ای بود رابطه‌ام با برخی وبلاگ‌ها! یک سری وبلاگ‌ها که مطلب درست و حسابی هم نمی‌نوشتند و تنها بخاطر همان که گفتم مجبور بودم تحملشان کن.

اما چند وقتیست رویه‌ام را تغییر داده‌ام! بیشتر اوقات در فیس‌بوک هستم! وبلاگ‌هایی که نمی‌خواهم بخوانم و خوشم نمی‌آید را از لینک‌هایم حذف کرده‌ام! یک سری وبلاگ جدید ب لینک‌هایم اضافه می‌کنم! تنها وبلاگ‌هایی می‌روم و نظر می‌گذارم که بخواهم مطالب‌شان را دنبال کنم و اصلن برایم اهمیتی ندارد که آنها هم بیایند. یعنی دیگر دیدگاهم معامله‌ای نیست ب وبلاگ گردی!

همین خوانندگانی که دارم و می‌آیند و می‌خوانند و نظر می‌دهند را از صمیم قلب دوست دارم. زیرا میشناسمشان و دست نوشته‌هایشان را همیشه می‌خوانم.

۳- هنوز هم بر سر همان نظریه‌ی سال قبل خودم که در وبلاگ‌های قبلی‌ام آن را گوش زد کردم هستم! وبلاگ نویس تعهد دارد! این را فراموش نکرده‌ام!!!

۴- یک حرف‌هایی دلم می‌خواست بزنم! نمی‌شود! نمی‌گذارند!!! نمی‌توانم...

۵- سر و سامان میدهم وبلاگ را...

۶- گودری‌ام درست شد! لینک‌های جدید اضافه شدند! خیلی‌ها حذف شدند! آنهایی که حذف شدند دلشان خواست بیایند اینجا اما بدانند مطالبشان را نمی‌پسندیدم که دنبال نمی‌کنمشان دیگر! میل با خودشان است! هرچه لینک باقی ماند یعنی می‌خوانمشان!

۷- بدرود

یادداشت -۱۱- مادر!

هروقت که می آیم خانه امیدوارم اتفاقی نه‌افتاده باشد که باز فکرم را مشغول کند. خدا خدا می‌کنم که همه چیز رو ب‌راه باشد. هر بار نیست...
یعنی می‌خواهم بگویم وقتی می‌آیم خانه با کوهی از مشکلات و درگیری‌ها و معضلات روبرو می‌شوم. این‌بار بیماری مادر از همیشه بیشتر عذابم داد. مادرم را برده‌اند دکتر. یک تعداد از دکترها تشخیص MS داده اند. یک تعدادشان هم گفته‌اند انسداد شریان‌های مغزی‌ست. استرس برایش بد است... زودرنجی برایش بد است... ناملایمات برایش مضر است...
تمام این‌ها که جزء جدایی ناپذیر زندگی مادرم تا الان بوده است برایش مضر است. حالش را بدتر می‌کند. حال مرا هم بدتر می‌کند. وقتی می‌بینمش که از آن حال و هوای سرزنده و شادابش ب این حال و هوای خمودی و گرفتگی و گوشه‌نشینی کشیده است دلم می‌گیرد... حالم خراب می‌شود...
هرچه می‌خواهم وقتی می‌آیم خانه شرایط را طوری کنم که حداقل کم‌ترین مشکل روحی-روانی برایش اتفاق بی‌افتد، نمی‌شود. یعنی یک اتفاق بدتر می‌افتد. دیشب رفته‌ام از اتاقم در طبقه‌ی بالای خانه‌مان که چند وقتی‌ست برادرم آن‌را اشغال کرده چند کتاب بیاورم پایین که توی کمدم چند پاکت سیگار پیدا کردم. فقط همین‌مان کم بود که مادرم یک روز بیاید و این‌ها را ببیند و حالش خراب‌تر بشود. خواستم بروم و بزنم پس کله‌ی برادرم و بگویم احمق! مگر حال و روز مادر را نمی‌بینی؟! مگر عقلت ب فهمیدن این چیزها قد نمی‌دهد؟! دیدم واقعن عقلش قد نمی‌دهد. نصف مشکلات روحی مادرم ب خاطر اوست. او که قید همه چیز و همه کس را زده و گوشش بدهکار هیچ نصیحتی نیست...
دارم خراب‌تر میشوم با این اوضاع و همه را می‌ریزم توی خودم... مستعصل مانده‌ام... گیج شده‌ام... خسته‌ام...

یادداشت -۱۰- اقراء!

۱- درود 

2- اس ام اس برام اومده: 

 

ترکه میره غار حراء ، جبرئیل میگه:اِقراء 

ترکه میگه: یعنی چی؟؟ 

میگه: یعنی بخوان! 

ترکه میگه: پنجردن داش گلیر آی بری باخ بری باخ! 

 

3- :دی 

۴- گودرم باز نمیشه. باز هم که میشه لینک اضافه نمیکنه. تا اطلاع ثانوی لینک های جدید وبلاگ هایی که دوست دارم دنبال کنم رو توی قسمت "توصیه میکنم" همین دست چپ وبلاگ اضافه میکنم!