1 – درود
2 – دیدهاید بعضی آدمها برای رسیدن به خواستههایشان، حالا این خواسته میتواند یک آدم دیگر باشد، چطور خودشان را به آب و آتش میزنند؟! مداوم دور و برش میپلکند و قربان صدقهاش میروند و هی گاهی برای جلب نظر طرف مقابل، خودشان را کوچک و حقیر میکنند! از آن آدم یا شاید هم آدمها برای خودشان یک چیزی توی مایههای بت میسازند و هی هرچه گفتند و هرچه خواستند انجام میدهند تا بلکه یک گوشه چشمی هم به او نشان بدهند؟! از اینها خوشم نمیآید!!
2- بعضی آدمها هم آدمهای دور و برشان گاهی زیاد میشود. زود با همه صمیمی میشوند و به نظر میرسد میتوانند باهمه دوست بشوند! از اینها هم خوشم نمیآید!!
3- من سیستم خودم را دارم! برای خودم و اطرافیانم دایرههایی با مرکز یکسان و قطرهایی متفاوت در نظر گرفتهام. هیچکس را نمیگذارم به مرکز که خودم باشم نزدیک بشود. افراد را میگذارم در دوایر دورتر بچرخند! مثل رابطهی هسته با الکترونها! برای الکترون، هسته دستنیافتنیست و فقط روی یک محور ثابت دورش میچرخد! نمیخواهم برای کسی تکراری شوم و دستیافتنی! میخواهم آن دورها بهایستم و به آدمهای دور و برم نگاه کنم! میخواهم در نظرشان یک چیز متفاوت بیایم! همان آدم ِدستنیافتنی! حالا باز خوب است که یک عده را میگذارم بیایند و در دایرههای اطرافم بمانند! یک عده را که بعد از بررسی راه نمیدهم یک عده را هم بعداز مدتی که شناختمشان و دیدم آنی نبودند که فکر میکردم از محیط اطرافم میاندازمشان بیرون!!
یک مثال بارزتر برایتان بزنم! شنیدهاید که میگویند انسان مثل کتاب میماند!؟ سعی کنید برای دیگران زود ورق نخورید! اگر تمام شوید میروند سراغ یک کتاب دیگر یا به عبارتی یک انسان دیگر! خودتان را یک کتاب گرانبها و مرجع کنید! کتابی که همیشه همگان به دنبال به دست آوردنتان باشند و در آخر نتوانند!!
4 – کلن نخواهید تا بخواهندتان!! از ما گفتن...
1 – درود
2 – ایرانسل تبلیغ راه انداخته است که هر هشتاد پیامک یک بستهی بیست تایی پیامک رایگان، هدیه دارد. این هفته من ششصدوسیوهفت اساماس فرستادهام و تقریبن صدوبیست اساماس رایگان از ایرانسل طلب دارم اما هیچ ب هیچ! حتی یک پیام تشکر خشک و خالی هم برایم نفرستاده است که دمت گرم...مشترک نمونه... انگشتت خسته نباشد... بابا ای ول... بابا اس ام اسباز... هیچ...
مارا سرکار گذاشته است پدرسوخته!
برای ما مشترکان فعالش هیچ تعرفهای در نظر نگرفته است که به دردمان بخورد! هدیهاش بخورد توی سرش!
3 – از همان شب بیست و نه اسفند که شب عید بود تا همین یک ساعت پیش کارمان شده است جماعتی علاف و بیکار دور هم جمع میشویم و میزنیم به کوه و دشت و بیابان و کنار رودخانه و اینها و هی قلیان میکشیم! قدیمیها میگفتند هرکاری را اول سال انجام دهی تا آخر سال به آن مشغول خواهی بود! میدانم که آخرش با قلیان محشور خواهم شد! :دی
4- میگفت خوبی عید این است که با همه روبوسی میکنی! گفتم چه فایده! وقتی کسی را که دوست داری را نمیتوانی ببوسی، بقیهاش به درد اشانتیون هم نمیخورد!!!
5 – امسال همهی پیام تبریکها تکراری بود! یک پدر بیامرزی هم پیدا نشده بود خلاقیت به خرج بدهد و پیامک تازه و نو و خلاقانه بسازد! اه...
6 – سال جهاد اقتصادی از دادن عیدی معذوریم!! آقا گفته! :دی
7 – حتمن باید بگویم لینک این وبلاگم را هم مثل آن وبلاگم مورد تفقد و عنایت و لینکینگ قرار دهید؟! من که نباید بگویم دیگر! خودتان به سیستم من و چنجیگ وبلاگ واردید! :دی