غـ ِـیـ ِـر مـُ ـ ـجـ ـ ـ ـاز

اینجا، همه چیز، غیـــــر ِمُجاز است!!!

غـ ِـیـ ِـر مـُ ـ ـجـ ـ ـ ـاز

اینجا، همه چیز، غیـــــر ِمُجاز است!!!

یادداشت -۶- نخواستن!!

1 – درود
2 – دیده‌اید بعضی آدم‌ها برای رسیدن به خواسته‌های‌شان، حالا این خواسته می‌تواند یک آدم دیگر باشد، چطور خودشان را به آب و آتش می‌زنند؟! مداوم دور و برش می‌پلکند و قربان صدقه‌اش می‌روند و هی گاهی برای جلب نظر طرف مقابل، خودشان را کوچک و حقیر می‌کنند! از آن آدم یا شاید هم آدم‌ها برای خودشان یک چیزی توی مایه‌های بت می‌سازند و هی هرچه گفتند و هرچه خواستند انجام می‌دهند تا بلکه یک گوشه چشمی هم به او نشان بدهند؟! از این‌ها خوشم نمی‌آید!!
2- بعضی آدم‌ها هم آدم‌های دور و برشان گاهی زیاد می‌شود. زود با همه صمیمی می‌شوند و به نظر می‌رسد می‌توانند باهمه دوست بشوند! از این‌ها هم خوشم نمی‌آید!!
3- من سیستم خودم را دارم! برای خودم و اطرافیانم دایره‌هایی با مرکز یکسان و قطر‌هایی متفاوت در نظر گرفته‌ام. هیچ‌کس را نمی‌گذارم به مرکز که خودم باشم نزدیک بشود. افراد را می‌گذارم در دوایر دورتر بچرخند! مثل رابطه‌ی هسته با الکترون‌ها! برای الکترون، هسته دست‌نیافتنی‌ست و فقط روی یک محور ثابت دورش می‌چرخد! نمی‌خواهم برای کسی تکراری شوم و دست‌یافتنی! می‌خواهم آن دورها به‌ایستم و به آدم‌های دور و برم نگاه کنم! می‌خواهم در نظرشان یک چیز متفاوت بیایم! همان آدم ِدست‌نیافتنی! حالا باز خوب است که یک عده را می‌گذارم بیایند و در دایره‌های اطرافم بمانند! یک عده را که بعد از بررسی راه نمی‌دهم یک عده را هم بعداز مدتی که شناختمشان و دیدم آنی نبودند که فکر می‌کردم از محیط اطرافم می‌اندازمشان بیرون!!
یک مثال بارزتر برای‌تان بزنم! شنیده‌اید که می‌گویند انسان مثل کتاب می‌ماند!؟ سعی کنید برای دیگران زود ورق نخورید! اگر تمام شوید می‌روند سراغ یک کتاب دیگر یا به عبارتی یک انسان دیگر! خودتان را یک کتاب گران‌بها و مرجع کنید! کتابی که همیشه همگان به دنبال به دست آوردنتان باشند و در آخر نتوانند!!
4 – کلن نخواهید تا بخواهندتان!! از ما گفتن...

نظرات 11 + ارسال نظر
ف@طمه یکشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 21:32 http://zarafekocholo2.blogfa.com/

اوووووووووووووووووووول

جایزه چی چی میخوای همشهری؟!

ف@طمه یکشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 21:38 http://zarafekocholo2.blogfa.com/

اولن که 2 تا دوبار نوشتی شمارشو درس کن بعدم من از همون دسه ای هسم که تو خوشت نمیاد که گزینه ی دومی دومی که با همه زود صمیمی میشم خب

مرسی از تذکرت...
خب آدمها متفاوتن... خیلی های دیگه هستن که مثل تو یا مثل منن... زیاد نرو تو فکرش!

دختر ایرونی دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:48 http://iranian-girl22.blogfa.com

در مورد تکراری شدن و دست نیافتنی بودن تقریبا موافقم
اما همیشه هم فاصله گرفتن به معنی دست نیافتنی بودن نیست!!
گاهی هم نتیجه ی عکس می ده یعنی طرف فکر میکنه داری خودتو واسش میگیری
این اگه واسه من پیش بیاد اون آدم واسم همونجا تموم میشه جای اینکه بیشتر جذبش بشم!
چون من معمولا عادت دارم با همه صادقانه برخورد کنم و البته با حرفت در مورد صمیمیتم موافقم چون خودمم عادت به نزدیکی و صمیمیت با همه ندارم
اما در کل خوبه که همیشه تعادل حفظ بشه
یعنی از طرفی زیاد نزدیک نشیم تا دست نیافتنی بمونیم و از طرفیم انقدر دور نشیم که فراموش بشیم

دقیقن همینه که میگی...
نه اینکه خودمو بگیرم... نه... طوری رفتار میکنم که همه دلشون بخواد از من سهمی داشته باشن... من مال اونها باشم... اما خودمو در اختیار کسی نمیذارم...
اینطوری کسی هم نمیتونه ازم سوء استفاده کنه...

تمنا دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:24 http://www.ojmigiram.blogfa.com

بالاخره ی روز ورق زدنش تموم میشه و تموم می شیم ما .. چی میگن ؟ دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره ؟! یا اونی که قراره بره همون بهتر که نیومده بره از این حرف خاله زنکی ا ... :)) :دی

خیلی قشنگ تشبیه کردی ...

قشنگ برداشت کردین... قشنگ خوندین...
ممنون...

شی ـن . جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 http://diaary.blogfa.com

فکر نمی کردم بخاطر ی ِ‌ اتفاق ساده همچین پستی بنویسی !!!‌:-|
* یک عده را که بعد از بررسی راه نمی‌دهم یک عده را هم بعداز مدتی که شناختمشان و دیدم آنی نبودند که فکر می‌کردم از محیط اطرافم می‌اندازمشان بیرون!!*

قرار نبود دائمی باشد حذف شدنتان وگرنه حرف خودتان توجیه مناسبی می شد برای کارم .
بدرود. :-|

کدوم اتفاق ساده؟! از چی حرف میزنی؟!
اون پست من رو تو چطور درک کردی که ونطوری نظر دادی؟! من دنیای مجازیم و ارتباطم با آدمها فرق داره با دنیای واقعیم! توی دنیای مجازیم از دنیای واقعیم مینویسم اما توی دنیای مجازی از دنیای مجازی نه! و نه حتی توی دنیای واقعی از دنیای مجازیم میگم!!!
کلن گیجم کردی... نفهمیدم چیو به چی ارتباط دادی!!!!

ف@طمه شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:40 http://zarafekocholo2.blogfa.com/

رفتم پرسیدم گفتن تا آخر این ماه اکران میشه جدایی نادر از سیمین اومدی برو ببین :)

کدی شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 18:38 http://mancaddyhastam.blogsky.com

سلام
اول نشناختمت. بعد رفتم سمت چپ رو خوندم و... همین که چشمم خورد یه عنوان لینک هات شناختم.
یعنی می دونی چیه؟ شناسنامه داری. هر جا و با هر اسمی که باشی.
خوش به حالت. من خیلی وقته که می خوام فرار کنم. اما نمی تونم. اما تو بی خیال همه چی متواری می شی. هرچند مشخصه که با لینک ها مشکل نداری بلکه به دلایلی خود وبلاگه که خسته ت می کنه. برای من برعکسه.
راستی...
سال نو مبارک. امیدوارم برات واقعا نو و متفاوت و مثبت باشه.

ممنون از حضورت...
دقیقن... خوده وبلاگ خسته ام میکنه...
تنها کسی که فهمید منو شما بودی...
مرسی

سمیر یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 http://www.paniz123.blogfa.com

این حرفای فیزیکی چی بود زدییییییییییی
هسته الکترون
دایره و قطر و ...
پرگار بدم خدمتتون ؟؟!!

ولی خوب گرفتم چی میگی
خوبه که نمیذاری دیگران پاشونو از گلیمشون دراز تر کنن

دقیقن...
مشکل همین پا از گلیم دراز کردنه...
نمیذارم کسی اینطوری کنه!
فیزیک نبود! فلسفی بود!

خانم شمعدانی یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 14:50 http://missmonti.blogfa.com

من یه ذره ای کیوم پایینه ..اول تو رو با کسی اشتباه گرفته بودم .ولی از روی پستهایت فهمیدم اون کسی که من فکر می کردم نیستی...
خوب سوال اینجاست که کی هستی؟
یا به عبارت دقیق تر نشناختمت!!!

هدفم اینه که کسی نشناسم!!
بهتر که نشناختی... خوبه! :دی

[ بدون نام ] جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:23

بعضی آدم‌ها هم آدم‌های دور و برشان گاهی زیاد می‌شود. زود با همه صمیمی می‌شوند و به نظر می‌رسد می‌توانند باهمه دوست بشوند! از این‌ها هم خوشم نمی‌آید!!
like shod in mored,mersi

شاهین شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 22:27 http://ruzanehayeman.blogsky.com

این بالایی‌ همانا بنده بودم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد