درود
رفت پی کارش بی صاحاب شده. پدر سوخته، پدره پدره پدر سوختهمان را درآورد تا رفت. عجب چیز مزخرفی هم بود. یادم میآید پارسال همین موقعها بود که آهنگ ِ نه امسال سال من نیست و !! ی ِ احسان خواجه امیری را گوش میدادم. لامصب از همان اولش هم این هشتاد و نه، سال نبود. هرجا رفتم، مینالیدند از هشتاد و نه! هرچه هشتاد و هشت با همهی تلخیهایش برایمان بهیاد ماندنی بود این هشتاد و نه گند زد تویش!
نمیخواهم آه و ناله راه بیاندازم دم عیدی. آمده بودم بگویم دیدهاید ما ها چقدر خوبیم! خوب که نه! خوب برنامهریزی میکنیم؟! از اواسط سال به آن ور میگوییم امسال که نشد، ایشالا از اول سال دیگه!! فرقی هم نمیکند چه کاری باشد ها! همهی کارها و برنامههایمان را میاندازیم یا برای اول سال یا برای شنبهها! از شنبه (از اول سال) درس میخوانم... از اول سال (از شنبه) ی آدم دیگه میشم... از سال دیگه (از شنبه ی دیگه) سیگار رو ترک میکنم... و چیزهایی به این چنین!
هرسال و هرشنبه هم میآیند و میروند و هیچکدام از برنامهها عملی نمیشوند. و هی مینشینیم و افسوس میخوریم و میگوییم دیدی نشد... دیدی نتونستم... دیدی نذاشتن... ایشالا سری بعدی...
بی خیال بابا... چه را میخواهید عوض کنید؟! خودت هستی و خودت دیگر! تعارف نداریم که... تو آدم بشو نیستی... حالا چه امسال... چه سال دیگر...
بی خیال آدم شدن... زندگیات را بکن بابا... :دی
:.:
شوخی کردم... همیشه امید به آینده و انرژِی مثبت و این کوفت ِ زهرمار ها خوب است. داشته باشیدش دم عیدی. سر ِ سفره هفت سین هم هی مدام از آن آرزوهای خوشگل و امیدوارانه و اینها بکنید. کی به کی است... کنتر که نمیاندازند برایتان... بنشینید و آرزو کنید سال دیگر همین موقع همه چیز خوب شده باشد و همه سلامت باشند و همه پولدار شده باشند و ایران شده باشد آمریکا!! و اینها :دی!!
:.:
جان من... مرگ من... سر سفره آرزو بفرمایید سال دیگر، بار دیگر، سخنان این سفیه ِ فقیه ِ ولی را دیگر نشنویم! بخدا گند میزند توی عید با این سخنان و اسم انتخاب کردنش برای هرسال! هرچه هم میخواهیم بی خیالش بشویم نمیشود. هستش دیگر...
:.:
روده درازی کردیم... ببخشید... خلااااصه...
ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــال جدید قشنگ... عیدتون مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...
درود
حتمن پیش آمده که انجام دادن یک کار یا صورت پذیرفتن یک اتفاق برایتان آنقدر مهم باشد که مجبور شوید برایش دست به خواهش و التماس بزنید؟!
مرده شور ببرد من را اگر دیگر التماس کسی را بکنم برای انجام کاری یا حتی خواهشش را!
بارها باخودم عهد بسته بودم که دیگر برای هیچکاری ملتمسانه به کسی رو نمیاندازم اما بازهم گاهی مثل خری نفهم این کار را انجام میدادم و هربار مثل سگ از کردهام پشیمان میشدم. آخر میدانید بعضی آدمها دوست دارند التماسشان را کنی برای کاری یا چیزی تا آن عقدههای درونیشان آرام بگیرد و اگر آدمی مزخرفتر باشند برای آرام گرفتن بیشتر درونیاتشان التماس تورا نادیده میگیرند تا یک جاییت بسوزد. آخ که دیگر من غلط بکنم به کسی رو بیاندازم یا خواهشی بکنم یا التماس کنم برای کاری...
روحم را آزردند...
درود
وقتی میخواهی چیزی را بسازی، باید یادبگیری ویران کنی!
باید از هر آنچه هست، دل زده شوی. خوش بینیات را کنار بگذاری...
به قول شریعتی: خوشبینی، آنکه زیر سایه ی درختی لمیده و آخور آباد کرده و پهلو از خوشبختی برآورده و از خودش خوشش میآید و از این همه نعمت شاکر است.
و به گفته ی شاندل: کسی میتواند در پای عشق بمیرد که پیش از آن، زندگی در پیش چشمش مرده باشد...
درود
ترجیحن با شریعتی شروع کردم... تا شب که نوشته های خودمو بذارم...
تنها مایه ی ِ سعادتی ، که آدمی را می تواند در این دور باطل روزمرگی بر سر این سفره سیر وسیراب کند و خوشبخت! تنها و تنها « حماقت » است! و دریغا که حماقت نیزموهبتی است
خدادای که « وصالش نه به کوشش دهند! » . چه ، آدمی می تواند خود را بکشد ، اما نمی تواند تصمیم بگیرد که فقط به اندازه ای که مصلحت است بفهمد!!
اگر می خواهی برو ، اگر بخواهی ، بمان! آنچنان که می خواهی « باش!»
بر روی این زمین ، در رهگذر تند بادهای آوارگی ، تنها رشته ای که مرا به جایی بسته بود گسست. اگر گفته بودی : بمان! می دانستم که باید بمانم!
و اگر گفته بودی : برو! می دانستم که باید بروم!
اما اکنون اگر بمانم نمی دانم که چرا مانده ام ، اگر بروم نمی دانم که چرا رفته ام.
چگونه نیندیشیده ای که یک انسان ، یا باید بماند یا برود؟