غـ ِـیـ ِـر مـُ ـ ـجـ ـ ـ ـاز

اینجا، همه چیز، غیـــــر ِمُجاز است!!!

غـ ِـیـ ِـر مـُ ـ ـجـ ـ ـ ـاز

اینجا، همه چیز، غیـــــر ِمُجاز است!!!

یادداشت -20- من بد، تو خوب! کام آن...

1- درود

2- تا همین چند ساعت پیش داشتم به این قضیه فکر می‌کردم که یعنی که چه! هر وبلاگی را که بخوانی انگار عزمش را جزم کرده است که خودش را خوب و مثبت و به به نشان بدهد. همه‌ی آدم‌ها خیرخواه شده‌اند و از ظلمی که ب دریاچه ارومیه و پرندگان و چرندگان آنجا شده است می‌نویسند. همه‌ی آنها دوست‌دار گرسنگان سومالی شده‌اند. همه‌ی آدم‌ها از ناراحتی‌شان در مورد بی‌معرفتی آدم‌ها و نامهربانی ها می‌نویسند. همه‌ی آدم‌ها ب شکل کاملن فجیعی از دوست داشتن و خوبی و از این مسائل می‌نویسند...

خوب است... خیلی هم خوب است... اما که چه؟

خب این‌ها را برای که می‌نویسیم؟ می‌نویسیم که چه بشود؟ مگر چه کسانی هستند که نامهربانی می‌کنند؟ مگر چه کسانی هستند که ظلم می‌کنند؟

یک وبلاگی نوشته بود دنیای آدم بزرگ ها کثیف است!! کدام آدم بزرگ‌ها؟ مگر خودمان جزئی از این دنیا نیستیم؟ نکند می‌خواهی بگویی هنوز 2 یا شاید هم 5 ساله‌ای که خودت را جدا کرده‌ای از این دنیای ب قول تو کثیف؟

همین دنیای کثیف، همین ظلم‌ها، همین ناراستی و نامهربانی‌ها، همین مشکلات و کژی و کاستی زندگی‌ها را خودمان ب وجود می‌آوریم. بعد با وقاحت تمام خودمان را کنار می‌کشیم و می‌نالیم از همه چیز و همه کس!

راستش را بخواهید خسته شده‌ام از خواندن وبلاگ‌های مثبت اندیشانه! نوشته‌هایی که تویشان می‌کوبند همه‌کس و همه چیز را و می‌گویند آآآآه که اتوپیا و ناکجاآبادم آرزوست....

ولش کن. من و تو بهم دروغ می‌گوییم و می‌آییم می‌نویسم دروغ بد است و آآآه دوست پسرم ب من دروغ گفت و خیانت کرد و وامصیبتا

رای من کو؟ دزدیدند... دریاچه خشک شد، واویلا... حقم را خوردند... آآآه!! هوووئق

تا ب حال، خودم را می‌گویم، کلاه خود را قاضی نکرده بودم که حق چند نفر را خورده بودم و از چند نفر حقیقتی را دزدیده بودم و راستی را ناراست و ناراستی را راست جلوه داده بودم و بدین سان موارد دیگر...

2- نمی‌دانم... اصلن ولش کن... بیا دوتا فحش بهم بدهیم و بخندیم. دنیا که درست شدنی نیست... یعنی ما که درست نمی‌شویم که...

ب قول دوستی، خوب‌هایمان گران خرید داشته‌اند، گذاشته‌اند ب فصلش بدهند بیرون! انسان‌های خوب را می‌گویم. 

من آدم بد ِ قصه هستم...