درود
ترجیحن با شریعتی شروع کردم... تا شب که نوشته های خودمو بذارم...
تنها مایه ی ِ سعادتی ، که آدمی را می تواند در این دور باطل روزمرگی بر سر این سفره سیر وسیراب کند و خوشبخت! تنها و تنها « حماقت » است! و دریغا که حماقت نیزموهبتی است
خدادای که « وصالش نه به کوشش دهند! » . چه ، آدمی می تواند خود را بکشد ، اما نمی تواند تصمیم بگیرد که فقط به اندازه ای که مصلحت است بفهمد!!
اگر می خواهی برو ، اگر بخواهی ، بمان! آنچنان که می خواهی « باش!»
بر روی این زمین ، در رهگذر تند بادهای آوارگی ، تنها رشته ای که مرا به جایی بسته بود گسست. اگر گفته بودی : بمان! می دانستم که باید بمانم!
و اگر گفته بودی : برو! می دانستم که باید بروم!
اما اکنون اگر بمانم نمی دانم که چرا مانده ام ، اگر بروم نمی دانم که چرا رفته ام.
چگونه نیندیشیده ای که یک انسان ، یا باید بماند یا برود؟
ترجیحا شروعتم مثه خودت دوست داشتنیه...!:دی
مرسی... نظرلطفته!!
الان یعنی تو همونی که من فک می کنم ؟!
سبز نشدی اونجا یعنی ؟!
یعنی شناختی؟!
چطوری؟!